سایدا ناناز طلائی ، فرشته آسمونی

سلام.دو هفته پیش مامانی باباجون و من رفتیم یه جای بزرگ و همه آدما خودشونو لنگ من کردن و هی تو پام کفشای رنگووارنگ میکردن.اخرشم من از این کفش خوشم اومد و اینو برام خریدن.این اولین کفشیه که باهاش تو خیابون راه رفتم .البته روزای اولش وقتی راه می رفتم از ذوق کفشم فقط پاهامو نگاه می کردم.تاره خیلی هم دوسش دارم و دائم تو خونه باهاش بازی میکنم. اینم اولین کتابیه که مامانی برام خریده ، منم خیلی مواظبشم و برای مامانی جای سواله که چطور کتابای مامانی رو پاره می کنم ولی اینقدر مواظب کتابای خودم هستم.  تازه یکی از دوستای بابام برام  قدقد خریده و منم کلی اونو می دواونم.   &n...

اینم اولین نماز خوندن دختر ناز... میدونید دارم چی میگم؟دارم میگم(اک که)یعنی الله اکبر   سجده رو هم یکسره ایستاده میرم.   اینم عکس من و فاطمه جون حسین نزاده که در واقع آخرین عکس ما دوتا دوست جون تو هنده، آخه بابایی و مامانی فاطمه جون درسشون تموم شده و برگشتن ایران،مامانامونم کلی واسه هم گریه کردن،آخه هر وقت دلمون می گرفت می رفتیم خونه هم دیگه.خدا به همراهشون باشه هر جا که هستن،مامانی می گه،به از شما نباشه، آدمای به این خوبی کم پیدا میشه.   ...