جشن عید فطر
ماه مبارک امسالا بعد از چهار سال تو هند بودن،در ایران به سر شد.هم خوشحال بودیم که تو ایرانیم و هم ناراحت که باز هم تو کشور خودمون باید رو سفره افطاره تنهایی بشینیم.خوشحال به خاطر همه چیزهایی که به ما عنایت کرد و غمگین از محبت بر باد رفته در ایران.خوشحال به خاطر سلامتی و غمناک از ناله های ضعیفان.خدای تورو به حق قرآن مارا به حال خودمان وا مگذار و همیشه غمخوار خلق خود گردان.سیر نخوابانمان اگر خانواده،دوست و همسایمان گرسنه باشد. روز عیدمان هم در جنگل النگدره خیلی خوش گذشت و از همه مهمتر به سایدایی با وجود آتیش و کباب خیلی خیلی خوش گذشت. دخملمون اینقد که یه ماه گفت (ای باباجان خوصلمو سر نبرید مگه نمی دونید من زوره هستم ن...